تقدیم به فرزند سوم خانواده ام ، ریحانه
ای عزیز من
دلم گرفته است
شایدم شکسته است...
از میان چشم های سکوت
از میان راز های تلخ
لا به لای قلب های یخ
گذشته ام...
کوزه ی سکون خویش را شکسته ام...
گنجه ی محبتم گم است
بین قاب عکس های خاطره
یک وجب صفا و دوستی کم است...
ای سفیر روز های پیش رو
ای جدا شده ز حرف های چند رو
ای کلید راز های گم شده
ای سفیر روز های "بد شده"...
کاش ، از میان حرف های آفتاب
لای سرو های سربلند
توی راه های پر ز گل
بوی ساز تنبک و دهل
از میان آن همه بهشت...
یک وجب صفا و دوستی
ذره ای خوشی و راستی
دست چین کنی و خود بیاوری
با دعا و بوی گل بیاوری
قول می دهم
آن کمی از آسمان صاف تو
آن صدای غنچه ی نیاز تو
ان دل شکسته و گرفته را
دوباره زود باز کند
قول می دهم... با تمام قلب قول می دهم...
یا علی
زهرا صادق زاده